هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » مریم اسدی »12
سه شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۰ ساعت 11:58 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

12

چیزی شبیه دریا
چیزی شبیه آتش
 شبیهن چشمان تو
 وقتی آهسته از لای سکوتی سبز نگاهم می کنی
 واژه ای
کبوتری
 دریایی
و یا شاید ستاره ی کوچک سبزی
 درون من زاده می شود
 واژه ای که احتمالا تمام پاییز تو را بابا صدا می کند
 واژه ای ساده و آسوده
 که پیله ی پروانگی اش را مو به مو برایت تعریف می کند
 حالا بیا به دوشنبه ی من
 کنار پنجره ای از اضطراب باران و خیابان
 و زستانی از کودک و کبوتر و برف
 که نمی داند تکلیف این همه آدم برفی که در حوالی خوابش پرسه می نند چیست
 یاد آن جمعه ی خلوت از جنس بوسه افتادم
 همان جمعه
 که آوازی سپید از آسمان بارید
 می ترسم ، ستاره ی سبز من
 از آدم برفی های عریان
 که به نگاه معطر ما
 حسودی می کنند
 از سایه های بی پروا
 حتی از پررنگی چای
و بی رنگی برف و ترانه
صدای گریه ی جوجه ای می اید
 که رؤیای سه شنبه را
 روی برف ها پیدا نمی کند
 ساعتم قارقار می کند
کلاغ روی آنتن خانه ی همسایه
 تیک تک سر می دهد
 می ترسم
 دیگر نگو چرا
شاید از نبودن کسی مثل تو
 شاید از بودن تو
 در آخرین دقیقه ی
علاقه و اقاقی
 شاید از واژه ای که درونم زاده شده
 می ترسم
 با آن که می دانم
 قد همان صبح جمعه ی آخر دی ماه
 دوستم داری